نویسنده: ریحان تمنا
در جامعهی افغانستان هر چیزی که به تکرار کشیده شد، قبح خود را از دست میدهد، حتی تسلیخ انسان. امروز در این جامعه حتی مرگ در پی تکرار به عادت بدل شدهاست. انسانهای اینجا از مرگ آدمها چنان سخن میزنند که گویی مرگ دیگر آن تلخی ترسآور را ندارد. اما یک استثنا در میان است و آن مسالهی ناموس که علیرغم تکرار تجاوزهای ناموسی هنوز مرکز ثقل خشونت است. فرهنگ در جامعهی افغانستان فرهنگی گناهباور است که در مرجعیت ناخودآگاه؛ اما تعیین کننده خود، گناهان را به بخشودنی و نابخشودنی تقسیم کردهاست.
در جامعهی افغانستان هر چیزی که به تکرار کشیده شد، قبح خود را از دست میدهد، حتی تسلیخ انسان. امروز در این جامعه حتی مرگ در پی تکرار به عادت بدل شدهاست. انسانهای اینجا از مرگ آدمها چنان سخن میزنند که گویی مرگ دیگر آن تلخی ترسآور را ندارد. اما یک استثنا در میان است و آن مسالهی ناموس که علیرغم تکرار تجاوزهای ناموسی هنوز مرکز ثقل خشونت است. فرهنگ در جامعهی افغانستان فرهنگی گناهباور است که در مرجعیت ناخودآگاه؛ اما تعیین کننده خود، گناهان را به بخشودنی و نابخشودنی تقسیم کردهاست.
امروز در این جامعه حتی مرگ در پی تکرار به عادت بدل شدهاست. انسانهای اینجا از مرگ آدمها چنان سخن میزنند که گویی مرگ دیگر آن تلخی ترسآور را ندارد. اما یک استثنا در میان است و آن مسالهی ناموس که علیرغم تکرار تجاوزهای ناموسی هنوز مرکز ثقل خشونت است. فرهنگ در جامعهی افغانستان فرهنگی گناهباور است که در مرجعیت ناخودآگاه؛ اما تعیین کننده خود، گناهان را به بخشودنی و نابخشودنی تقسیم کردهاست.

هنجارشکنیها گناه پنداشته میشود و گذر از گناه بهسوی بخشش در این جامعهی قبیلهیی، حول رابطههای خونیصورت میپذیرد. در این جغرافیا هرگناهی تاوانی دارد. حتی قَتلِ نفس به قیمتی بخشوده میشود. تنها یک گناه است که بخشندهگی در پی ندارد، چون اینجا هنوز قیمتی که جبرانش کند برآن نهاده نشدهاست و آن ناموس است. پرسش این جاست که ناموس چه ارزشیست که گاهی حتی تاوان قتل میشود و جایگاهی بلندتر از حیات انسان مییابد؟
حتی در ادبیات این مردم جایگاهِ ناموس بر هر چیز دیگر حتی باورهای دینی شان ارجحیت و رفعت دارد. عرف (بد دادن) در جنوب و شرق افغانستان مشکل دشمنی برخاسته از قتل نفس را در موارد زیادی پایان دادهاست. در برابر خونی که از یک طرف ریخته شده، طرف مقابل یک دختر به نزدیکان مقتول میدهد و به این ترتیب دشمنی ختم میشود. ناموس جبران قیمت حیات میشود اما برای جبران تجاوز به ناموس، این جامعه هیچ قاعده و قیمتی جز نفرت و تداوم دشمنی و معامله به مثل ندارد. ناموس عالیترین دارایی این اجتماع است.
برای تحقیر کسی هیچ عملی موثرتر از تحقیر ناموسی نیست، چرا که تجاوز به ناموس، خلای در ناخودآگاه طرف قربانی ایجاد میکند و تا آخر عمر این خلا هرگز و با هیچ چیز پر نمیشود. همچنان که اعتبار و شان اجتماعی قربانی را برای همیشه نابود میکند. از این منظر وقتی به قتلهای ناموسی در جامعه افغانستان نگاه میکنیم، دلایل اصلی پنهان ماندن بسیاری از این قبیل قتلها روشن میشود.
علنی شدن موضوع تجاوز ناموسی، برای هر دو طرف قضیه، زیانهای بیشمار اجتماعی و حیثیتی به دنبال دارد. همین امر باعث میشود تا میل به پنهانکاری در چنین قضایایی بیش از افشا و ابراز آن باشد. هر گناهی در جامعهی افغانستان قابل بخشش است اما تجاوز و دست اندازی به ناموس بخشودنی نیست و در پس هر قضیهی تجاوز، دشمنی بزرگ و لاینحل شکل میگیرد.
حساسیت قضایای ناموسی چنان زیاد است که حتی قربانیانیکه توان انتقام را در برابر تجاوز به ناموس شان ندارند به ندرت میل مراجعه به قانون در آنها دیده میشود. این امر دلایل متعددی دارد؛ اما یکی از مهمترین دلایلش، جایگاهیست که ناموس در نظام عرفی، سنتی و روانی اجتماع دارد و این باور را ایجاد کردهاست که انتقام قانونی، پاسخ کافی برای مسالهی تجاوز به ناموس نیست.
افشای تجاوزهای ناموسی ملا رسول معروف به «ملا لندی» در شمال افغانستان، هرچند به دلیل حساسیت امر ناموسی، منابع قانونی و دولتی کشور را وادار به واکنش جدی کرد؛ اما واکنشهای مقامات در برابر این قضیه بیش از این که دولتی باشد در قالب اقدامات شخصی تعریف میشود. حتی یکی از مقامات بلند رتبه، موتر زرهیاش را به عنوان جایزه به کسی که آدرسی از ملا لندی داشته باشد، پیشکش میکند. در مدت بسیار کوتاه بحث ملا لندی به یکی از داغترین مباحث کشور تبدیل میشود و در نهایت، دولت، مخالفان سیاسی، نظامی دولت و گروه های مسلح مسوول و غیرمسوول همه در یک صف قرار میگیرند تا ملا لندی را مجازات کنند. جامعهی افغانستان در برابر قضیهی ملا لندی بیش از هر قضیهی کشتار جمعی واکنش نشان داد و مغزها به شکل غیر قابل کنترلی داغ شدند.
تاسفبار ترین گوشهی ماجرا قتلهایست که بعد از افشای قضیهی ملا لندی، در حوزهی تحت فعالیت وی اتفاق افتادهاست. زنی که به دلیل اغفال و یا هر دلیلی دیگر مورد تجاوز و یا حتی در رابطهی که مفهوم تجاوز را به جامعهی افغانستان تداعی کند قرار میگیرد محکوم به مرگ است. آمار چنین قتلهای به شدت در افغانستان بالاست. بنا به گفتههای منابع محلی: تا کنون بیش از هشت مورد قتل که همه قربانیان آن زنان بودهاند، تثبیت شدهاست. قتلهای که قاتل ممکن است یکی از وابستهگان و نزدیکان مقتول باشد. چنین قتلهای در وضعیت و مکانهای اتفاق میافتد که امکان دسترسی منابع حمایت کننده برای پیشگیری از وقوع آن نیست. این ردیف از تهدیدها، به دلیل این که مهمیزگاه آن یک امر سنتی و باور ریشهدار تاریخی است، قاتل و مقتول در فضای دور از نظارت همهگان قرار دارند، به ندرت و به دشواری قابل کنترل است.
در جامعهی افغانستان طبیعت تجاوزی که اتفاق افتاده پنهانکاری و واکنش بسیار خشونتبار را در خود نهفته دارد. شاید در صورتی که در افغانستان ثبات سیاسی کافی وجود داشته باشد با استفاده از برخورد قانونی با کسانی که تحت تاثیر فشارهای حیثیتی و روانی، برخورد خشونتبار با قضیه داشتند، امید این میرفت که ترس از پیآمد به کاهش قتلهای از این دستکمک کند. اما ضعف قانون در افغانستان باعث شده تا آخرین امید پیشگیری از وقوع حوادث تلخ، نیز در دسترس نباشد.
در جامعهی افغانستان، زن بی آنکه خودش از صلاحیت و ارادهی تعریف و تبیین آزادیها و ارتباطات خود برخوردار باشد، به عنوان بستر اصلی این منازعه از دو سو تحت فشار و تهدید قرار دارد، به عنوان داشتهای بسیار خصوصی و حساس، برای نزدیکانش و به حیث پاسخ به عطش سیری ناپذیر جنسی مرد و یا هم گاهی طعمهی انتقام، در جامعهی سرکوب شده و سنتی افغانستان که البته این خود نیز بخشی از مشکلات مربوط به حیات زنان در جامعهی افغانستان، حتی در حوزهی مسایل جنسی است. آمار قتلهای که در این زمینه اتفاق میافتد بسیار بالاتر از چیزیست که در رسانهها و یا گزارشهای منابع رسمی مطرح میشود.
رابطهای مستقیم هر گونه امر و قضیهی ناموسی به شان و اعتبار اجتماعی نزدیکان دخیل در قضیه و محافظه کاری مسوولان محلی و در حدی قابل محاسبه حتی همسویی مسوولانه محلی با واکنشهای نزدیکان در قضایایی ناموسی میتواند منطق تمایل به پنهانکاری و بلند بودن آمار قتلهای ناموسی را نسبت به آنچه در گزارشها میآید واضح سازد.
مساله ی ناموس سنگ زیرین گفتمان غالب امروز در جامعه ی افغانستان است؛ اما با شرم و ننگی که
-به باور این اجتماع- محتوای بحث ناموسی حامل آن است هرگونه بیان صریح آن دشواری های را به همراه دارد.